شهید محمد سلمانی فرزند قاسمعلی
ولادت : ۱۳۴۸
تاریخ شهادت : ۱۸/ ۱ /۱۳۶۶
محل شهادت : شلمچه
عملیات : کربلای ۸
فرزند قاسمعلی ، متولد ۱۳۴۸ ، دانش آموز سال دوم متوسطه ی ( علوم تجربی ) دبیرستان نمونه ی توحید شیراز ، هر چند جزء نفرات ممتاز دبیرستان بود اماحضور در جبهه های حق علیه باطل را واجب و لازم می دانست . به همین سبب خود نیز با پوشیدن لباس برازنده ی بسیج ، گام در این طریق مقدس نهاد و در چندین مرحله اعزام ، بیش از ۱۲ ماه در جمع مجاهدان في سبيل الله انجام وظیفه کرد . در عملیات کربلای ۴ و ۵ و ۸ در کربلای شلمچه حضور فعال داشت . در طی این مدت یک بار از ناحیه ی دست مجروح شد و در عملیات کربلای ۸ به تاریخ 18/1/1366 بر اثر اصابت ترکش ، سبکبال و عاشق با کسب رتبه ی ممتازی از دانشگاه امام حسین (ع) به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای شهید آباد خوش آرمید .
فرازی از وصیت نامه ی شهید :
فرازی از وصیت نامه ی شهید :
دلم برای دوستان شهید تنگ شده و افسوس می خورم که حتی شهادت این عزیزان هم اثری روی من نگذاشت و هنوز اندر خم یک کوچه مانده ام . ۱۷ سال از عمرم می گذرد و در زندگی که نتوانسته ام فرزند خوبی برای اسلام باشم و نتوانستم از دوستان بهره ای ببرم . خدایا با شهادتم مرا با دوستان محشور فرما و بين ما جدائی میفکن .. خود را بیشتر با رهنمودهای امام آشنا کنید و وحدت را حفظ کنید و با شهادت عزیزان نباید نگران شوید . باید سعی کنید عفت و حجاب و پاکدامنی خود را حفظ کنید که مایه آبروی اسلام است . برادر دانش آموز ، همسنگر عزیز ، سخت مواظب خودت باش . شهداء خون می دهند تا تو بتوانی سنگر مدرسه را تقویت کنی . شما باید سنگرهای مساجد را با سنگرهای مدارس تقویت کنید ..
خاطرهای از زبان پدر شهید:
محمدمرحله اول امتحاناتش راداده بودوبه خانه آمدوگفت من۱۰-۱۵روز می مانم، درس میخوانم ومیروم امتحان میدهم. همان موقع علی پسرمشهدی مهراب شهیدشد وهمه به تشییع جنازه شهیدرفتیم.نفهمیدم چه شدکه عصربه خانه آمدوگفت فردا چندتاازبچه هابه جبهه میروندمن هم میخواهم بروم.من به اوگفتم توکه میگفتی۱۰_۱۵ روزبه جبهه نمی روم و درس دارم وچون دانش آموزنمونه هستی قراراست ازطرف مدرسه به مشهدبروی؟ گفت اشکال ندارد هماهنگ میکنم یک نفردیگررا جای من به مشهدببرند.مادرش کمی ناراحت شدوگفت نرو، درست را بخوان و به مشهدبرو. شهیدگفت رهبرگفته جبهه ازاهم واجبات است.من نروم چه کسی برود؟ اگرمانرویم دشمن به اینجامی آید، اگردشمن به اینجابیاید معلوم است چه میکند. بالاخره رفت . مدتی درجبهه بودکه زخمی شدیک تیربه دستش خورده بودو ازطرف دیگردستش بیرون آمده بود.یک ماه دکتربرایش مرخصی نوشته بود،من خودم برگه مرخصی رادیدم. به خانه آمدو ده روزی ماند.دیدم دوباره دست وپایش راجمع کرده وآماده حرکت است.به او گفتم دکتربه تو یک ماه مرخصی داده لابد تشخیص داده نیازبه استراحت داری.گفت نه، بس که آنجاجانباز وزخمی زیاد بوددکتر اشتباه کرده، زخم من اصلاً به یک ماه استراحت نیازندارد ،الکی اینجا نمی مانم. به هرحال دوباره باوجود زخمی که داشت به جبهه رفت.محمد هم جبهه اش ترک نمی شدو هم درس هایش را امتحان می دادو بامعدل بالا قبول می شد.
خانواده شهید:
پدر شهید حاج قاسمعلی سلمانی و مادرش حاجیه بتول یوسفی می باشند. آنها ۴ پسر و ۳ دختر داشتند.
حاج قاسمعلی کشاورزی و دامداری می کند. او مردی خداپرست ، زحمتکش، صبور و با ایمان است . متانت و دیانت او زبانزد است. بسیار خوش رفتار و مهمان نواز است.
حاجیه بتول یوسفی علاوه بر خانه داری، در امور دامداری هم به همسرش کمک می کند. او مادری مهربان، اسوه صبر و فداکاری و همسری پرمهر و محبت است. زبان حاجیه بتول همیشه به مدح و ستایش خداوند و شکرگزاریش معطر است. هیچ وقت گلایه از روزگار ندارد. همیشه با متانت خاصی کنار مزار فرزند شهیدش می نشیند و گونه ای آرام با او صحبت می کند که گویی در جهان دیگری سیر میکند.