شهید رمضانعلی اکبری باصری فرزند مراد
ولادت : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۸/ ۱۰ /۱۳۶۵
محل شهادت : شلمچه
عملیات : کربلای ۵
تنها فرزند ذکور خانواده
فرزند مراد ، متولد سال ۱۳۴۳ ، دارای مدرک دیپلم ، متأهل و دارای یک فرزند، جهت لبیک گفتن به ندای حضرت امام خمینی مبنی بر پر کردن جبهه هاو نبرد با متجاوزان اشغالگر ، به عضویت رسمی سپاه شیراز در آمد . وی با پوشیدن کفن سبز پاسداری ، وجود خود را وقف خدمت صادقانه در میدان های کارزار با خصم تا دندان مسلح نمود . در عملیات های متعدد از جمله والفجر ۴ ، خیبر ، بدر ، والفجر ۸، کربلای ۵ حضور فعال داشت . در عملیات والفجر ۸ ( نبرد فاو ) از ناحیه ی سمت راست بدن به شدت مجروح شد به گونه ای که عصب دست راست آسیب کلی دید و چشم راست تقریبا بینایی خود را از دست داد . سفر و عزیمت به لندن جهت معالجه و مداوا مؤثر واقع نشد . او که تنها فرزند ذکور خانواده و متأهل هم بود با آن وضعیت جانبازی از پا ننشست با حضور سبز خود در رزمگاه سرخ رنگ و خونین شلمچه در عملیات کربلای ۵ در تاریخ 18/10/1365 به درجه ی رفیع شهادت نائل شد و در جوار شهدای والا مقام دارالرحمه ی شیراز آرام گرفت .
فرازی از وصیت نامه ی شهید :
بنده حقیر یک پیام هم برای امت شهید پرور که آن را خدمتتان ارائه می دهم، برادران و خواهران قدر این امام عزیز را بدانید که هیچ کشوری مانند ایران در دنیا نخواهد بود. همانطور که اطلاع دارید که ایران را باین صورت در آورد، اسلام و قرآن را دوباره زنده کرد، پس همگی اهل علم و تبلیغ برای خدا شوید و در زندگی با هم متحد شوید و برای دنیا اینقدر دل نبندید چون دوست داشتن دنیا و ترس از مرگ ،این دو چیز عامل شکست برای مسلمین است. سعی کنید در معونیت از همدیگر سبقت بگیرید که هیچ وقت عقب افتاده نباشید. جبهه ها را خالی نگذارید که جبهه خودش یک دانشگاه بزرگ و انسان ساز است. این جنگ واقع یک نعمت بزرگی بود ، که خدا به ما عطا کرد تا بقیه ملت مستضعف جهان بیدار شوند و بر علیه مستکبران و ظالمان قیام کنند و از خواهران می خواهم که حجاب را رعایت کنند چون حجاب ارزنده ترین زینت زن است از حضرت فاطمه ( س ) این اسوه فضیلت که آن را باید حفظ کنید . فردا روز محشر جلوی حضرت فاطمه ( س ) چه جواب دارید.
خاطره ای از زبان رسول اکبری:
ایشان به مرخصی آمده بود و وقتی که از مرخصی برگشت من و مصیب به دیدن بچه هایی که در گردان فجر بودند رفته بودیم که آنها در شب قبل به خط رفته بودند که در عملیات والفجر یک شرکت کنند و کسی آنجا نبود. رمضانعلی آمدو موقعی که ديد همه رفتند شروع کرد گریه کردن و می گفت بدبخت شدم من دیگر ماندم و نمی توانم در عملیات شرکت کنم .عجیب گریه می کرد و اشک می ریخت. یک دفعه بنده بنظرم آمد که ماشین تدارکات به خط می رود به او گفتم رمضان زود برو آشپزخانه و با ماشین غذا می توانی خودت را به آنها برسانی. او دیگر معطل نکرد و رفت. ما هم به مقر خودمان آمدیم و دیدم که نیروهای مقر به خط شدند و آماده حركتند جهت شرکت در عملیات، ما هم آماده شدیم در عملیات که شرکت کردیم بعد از عملیات بنده آمدم سری به گردان فجر زده و از بچه ها چیزی بفهمم اولین نفر رمضانعلی بود که دیدم و او اینقدر از من قدردانی می کرد و می گفت ممنونم که مرا راهنمایی کردی ومن با همان ماشین غذا رفتم و خوب شد. اگر آن روز تو نبودی من چیزی به ذهنم نمی آمد و از عملیات باز می ماندم . شهداء شناختی که به هدف و راه خود داشتند با صلابت تمام حرکت می کردند و ذره ای سستی به خود راه نمی دادند و با قدرت راه را ادامه می دادند، با عشق و علاقه قدم بر می داشتند.
خانواده شهید:
پدر شهید مرحوم حاج مراد اکبری بود و مادرش حاجیه حکیمه خاتون اکبری است. آنها یک پسر وسه دختر داشتند. پدر و مادر شهید با این که فقط یک پسر داشتند ولی چون خودشان پیرو خط امام و رهبری بودند و علاقه پسرشان به دفاع از اسلام و انقلاب را میدیدند با حضور او در جبهه مخالفت نمی کردند.
حاج مراد کارگر کارخانه سیمان شیراز بود. مردی زحمتکش و با ایمان که به نماز و روزه اهمیت زیادی می داد و همیشه نماز هایش را اول وقت می خواند.همیشه با وضو بود. او هر سال خمس اموالش را پرداخت می کرد. بسیار صله رحم می کرد و به همه فامیل سر میزد. همه چیز می خورد و هیچ وقت ناشکری نمی کرد. بسیار مهربان و مهمان دوست بود.
حاجیه حکیمه خاتون زنی بسیار صبور و کم حرف است. به نماز و روزه اهمیت زیادی می دهد و همیشه برای نماز در مسجد حضور داشت. دائم الوضو بود و نماز شبش ترک نمی شد. در روضه ها شرکت می کرد و با بچه ها خوش رفتار بود. همیشه به افراد مسن کمک می کرد و دست به خیر بود. همیشه شکر خدا را به جا می آورد و هیچگاه ناشکری نکرد.
اگر کسی مریض می شد؛ چه از اعضای خانواده و چه غریبه، سریع دارو درست میکرد و هر کاری از دستش بر می آمد برای بیمار انجام می داد. اگر کسی حرفی در موردش می زند میگوید اشکال نداره وحرف کسی را به دل نمی گیرد.